آوازخوان جنگ
آوازخوان جنگ
آوازخوان جنگ
گفت و گو با محمد گلريز پيرامون موسيقي دفاع مقدس
نخستين خواننده صدا و سيماي بعد از انقلاب با سرودهاي جاودانه اي که اجرا کرد نام خود را در فهرست خوانندگان انقلاب ثبت کرد. گلريز علاوه بر سرود هاي انقلابي سرودهايي نيز در زمينه دفاع مقدس خوانده که به کرات از راديو و تلويزيون پخش شده است. به همين بهانه در خصوص موسيقي دفاع مقدس با او به گفت و گو نشستيم که حاصل آن را مي خوانيد.
پدر من معلم قرآن و ذاکر اهل بيت و مادرم هم به رعايت مسائل مذهبي، خيلي مقيد بود. من از همان دوره ي ابتدايي که شروع کردم به خواندن، رسالت و پيام موسيقي و آوازخواني را، پيام معنوي مي دانستم. هنوز هم بر اين عقيده، ثابت قدم هستم. درست است که موسيقي يک وجه ظاهري دارد، ولي در اصل يک پيام معنوي دارد و اين بخش خيلي مهم آن است. در جايي خوانده ام مرحوم عبدالباسط موفق شد در يک مراسم قرائت قرآن در مالزي يک صد نفر را در جا پيرو مذهب اسلام کند. اين موهبت بزرگي است و اگر قرار است کسي کاري انجام دهد، چه بهتر که کار ثوابي باشد تا لذت آن را چندين برابر درک کند. اگر مي خواهد موسيقي ايراني اجرا کند، با شعري اجرا کند که پيامي درخور توجه داشته باشد. پيامي معنوي و عرفاني که در وجود مخاطب رخنه کند. اگر در موسيقي رديفي ما ملاحظه کنيد، خواهيد ديد که اغلب رديف هاي موسيقي از موسيقي تعزيه و مرجع آن ها، ريشه ي مذهبي دارد. از بين آن ها مي شود به: گوشه ي حسيني، گوشه ي بختياري در همايون، سلمک يا شهناز در شور، نهضت در نوا، چکاوک در همايون، حجاز در شور و ابوعطا، حاجياني در ابتداي دشتي و بسياري از گوشه هاي ديگر اشاره کرد.
ببينيد اگر همين الان از خواننده هايي که مطرح هستند، بخواهيد در ازاي دريافت مبلغي نسبتا خوب خواننده ي يک سرود انقلابي باشند که نام يکي از اسوه هاي مقاومت و شهادت در آن گنجانده شده است کمتر قبول خواهند کرد.
من در اين جا مسئولان فرهنگي خودمان را مقصر اصلي مي دانم. تعدادي از مسئولان فرهنگي ما که مديريت هاي اجرايي در دست دارند، نتوانستند يک جريان سازي پويا ايجاد کنند. مردم انقلاب کردند و بالاي 98درصد به جمهوري اسلامي رأي مثبت دادند. اجباري در کار نبود. خوب اين وضعيت فرهنگي ماست. ما نبايد تحت تأثير مسائل مختلف و تبليغات رسانه هاي غربي باشيم. تمام رسانه هاي دنيا، موضع خصمانه اي عليه دولت و ملت و فرهنگ ايران گرفته اند. الان وقت کار است. ما بايد کار خودمان را به نحو احسن انجام دهيم، ولي متأسفانه اين گونه نيست. من فلان آهنگ ساز، فلان نوازنده و فلان خواننده را مقصر نمي دانم. بعضي از مسئولان فرهنگي ما مقصر هستند که بسترهاي لازم را براي فعاليت فراهم نمي کنند.
البته هر کسي عقيده اي دارد و عقيده ي هرکس هم محترم است. نکته ي ديگري که قابل ذکر است اين که در برنامه ي دفاع مقدس که سال گذشته در اخبار ساعت 14 پخش شد، خانم خبرنگاري پس از ذکر مقدمه گفت: «آنان که در دوران انقلاب و هشت سال دفاع مقدس، به موسيقي انقلاب و جنگ خدمت کردند، اين عزيزان بودند و صداي برخي از آن ها را نيز پخش کرد. خيلي ناراحت شدم. چون در طول اين سال ها من در متن و بطن انقلاب و دفاع مقدس بودم و يکي دو سال اول واقعا کسي نبود. بعدها به اين جمع ملحق شدند. به رغم گفتار همسرم که مي گفت: «اين صحبت را فراموش کن. » پيگير شدم و گفتم: «اين تحريف تاريخ است. مربوط به شخص من نمي شود. » پس از پيگيري هاي فراوان توانستم آن خبرنگار را پيدا کنم. او در جواب سؤال من که پرسيدم: «شما اين اطلاعات را از چه منبعي استخراج کرديد؟ » گفت: «از فلان سايت اينترنت برداشت کرده ام. » گويا هيچ مرجع و مأوايي براي کسب اطلاع از موسيقي انقلاب و دفاع مقدس وجود ندارد.
چند وقت پيش آمار مي گرفتم. بيش از چهل اثر من مربوط به دوران دفاع مقدس است که به صورت اشاره مي توانم از «خجسته باد اين پيروزي» ، «پيروزي وطن» ، «اي بسيجي» ، «من ايراني ام آرمانم شهادت» نام ببرم. البته من ليست کامل اين آثار را با ذکر نام اپراتور، اسامي نوازندگان، صدابردار و شاعر سرود تهيه کرده ام که در صورت تمايل در اختيار شما خواهم گذاشت. حدود يک هزار و پانصد اثر از من ضبط شده که فقط 43 مورد آن خاص موسيقي دوران دفاع مقدس است.
از صحبت شا چنين استنباط مي کنيم که اگر سرودي در خصوص اسوه هاي جنگ چون «شهيد همت، شهيد خرازي، شهيد باکري» و ديگر عزيزان نداريم، به اين علت است که خواننده اي براي اين کارها پيش قدم و داوطلب نشده است.
خوشبختانه در خصوص شهيد باکري من سرودي تحت عنوان «مرد حماسه» خوانده ام. با آهنگي از آقاي عظيمي و تنظيم شهرام رکوعي. اين آخرين کار من در مورد دفاع مقدس است. تا زماني که خداوند عمري به بنده عطا کند، چنين کارهايي را تعطيل نخواهم کرد. ببينيد ما اطلاعاتي در خصوص اين شهيدان يا نداريم يا خيلي کم داريم. واقعا در ارتباط با تجليل از مقام شهيدان، خيلي کم کاري داشته ايم. تفکر و بينش صحيحي به جوانان و حتي مردم، نسبت به اين عزيزان نداده ايم. افکار عمومي نسبت به شجاعت، حماسه، ايثار و نحوه ي شهادت آنان زياد نمي داند. در صورتي که امنيت و آرامش جامعه ي ما مرهون زحمات و خون آن هاست. به عنوان يک اصل، اين مورد قبول همه است، ولي در عمل بسيار کم رنگ و کوتاه به آنان پرداخته شده است.
براي شهيد باکري حدود ده سال پيش کاري ضبط کرديم. در تبريز هم کنسرت داديم. متولي اين کار عزيزان سپاه بودند و زحمت زيادي کشيدند. شهيد باکري يکي از اسوه هاي والاي انقلاب اسلامي بود. جواني تحصيل کرده و معتقد، که بسياري از مردم به او اعتقاد داشتند. کليپي از اين کار توسط برادران «واحد تبليغات سپاه پاسداران» آماده و ساخته شد که من خواننده ي آن بودم. اتفاقا کليپ بسيار زيبايي هم شد. اميدوارم توانسته باشد گوشه هايي از ايثار و شهادت «مهدي باکري» را براي آيندگان بازگو کند. موقع خواندن اين سرود چند بار گريه ام گرفت و مي دانم اين، مربوط به باطن آن شهيد است که اين گونه احساسات پاک را در انسان جاري مي کند. هنوز هم اگر کاري در اين خصوص به من پيشنهاد شود، با افتخار فراوان و با کمال ميل مي پذيرم. هر چند تحصيلات من در موسيقي رديفي و آواز ايراني است، ولي هيچ منافاتي نمي بينم که سرودهاي انقلابي نخوانم. وقتي انسان جملات حضرت امام (ره) را در ذهن مرور مي کند، مي بيند سخنان ايشان چقدر عميق و ريشه اي است. آن جا که مي فرمايد: «کاش من هم يک پاسدار بودم. » يا آن جا که شهيد فهميده را رهبر خود مي دانند، به اين خاطر است که عظمت کار شهيدان را درک کرده اند.
حالا ما به سرود ايراد مي گيريم و ترانه را به جاي آن، به کار مي بريم. اين ها تبليغات مسمومي است که باور و ذهن ما را تخريب مي کند. مثل گفتن عنوان «حزب اللهي» که قصد تخريب و تحقير دارند. اين ها تبليغات رسانه هاي غربي است تا فضاي معنوي جامعه را مسموم کنند و به هم بريزند.
اولين بار سال 1364 بود. داوطلب رفتم و مثل همه ي کساني که مي رفتند، نوعي احساس وظيفه داشتم. به عنوان يک رزمنده عازم شدم، نه به عنوان خواننده. با دانشجويان تربيت معلم همسفر بودم. علاقه ي زيادي به جهاد سازندگي داشتم، از همين رو به اتفاق يکي از دوستان جهادي به سمت اهواز حرکت کرديم. در اهواز تقسيم شديم. آن جا اين مسائل مطرح نبود که فلاني هنرمند است و ديگري نيست. يک گروه پنج نفري شديم و گفتند: «عازم بستان شويد. »
سوار يک دستگاه لندکروز شديم و به سمت بستان حرکت کرديم. نزديک غروب به آن جا رسيديم. به خاطر وضعيت سوق الجيشي اي که داشت، مرتب زير بمباران هوايي دشمن قرار مي گرفت.
بچه هاي رزمنده آمدند و نسبت به من خيلي اظهار لطف کردند. مي پرسيدند: «شما آمده ايد اينجا چه کار؟ براي خواندن آمده ايد؟ » و سؤالاتي از اين دست. نماز مغرب و عشا را که خوانديم، گفتم: «من هم مثل شما آمده ام تا بجنگم. » آن ها اصرار به اجراي برنامه داشتند، يادم نيست، ولي يکي از اعياد بزرگ اسلامي هم نزديک بود. به هر حال برنامه اي اجرا کرديم و مسئول پايگاه بستان به من گفت: «آقا شما بايد به همه ي مناطق سر بزنيد و برنامه اجرا کنيد تا روحيه ي شادابي و سلحشوري رزمندگان را بالا ببريد. » در مقابل درخواست من هم، محکم ايستاد. نگذاشت مانند ديگر بچه ها خودم را به گردان رزمي معرفي کنم. ياد صحبت حضرت امام افتادم که فرمود: «هر کس در هر کاري که مي فهمد بيشتر مؤثر است شرکت کند. » همين مسئله باعث شد فکر کنم که در اين زمينه بهتر مي توانم تأثيرگذار باشم. پس قبول کردم. از فردا صبح يک دستگاه موتور کراس در اختيار ما قرار دادند. به سمت موقعيت هاي مختلف منطقه حرکت مي کرديم و براي بچه هاي رزمنده مي خوانديم. زماني نزديک خط مقدم بوديم و در وقت ديگر پشت جبهه ها. انگيزه فراواني در من ايجاد شده بود. سعي کردم شعرهاي جديد و کارهاي تازه اي ارائه کنم. بهترين لحظات زندگي من، در آن جا گذشت. هيچ تشريفاتي نبود. معنويت در دل همه موج مي زد. هيچ کس به اندازه ي ذره اي به ماديات فکر نمي کرد. همه مي خواستند براي اسلام و کشورشان جان فشاني کنند. اين روحيه را در چهره ي تک تک آن بچه ها مي ديدم. آن جا نقش بچه هاي رزمنده ي شهرستاني را به وضوح مي ديدم. از همان جا تنوعي در کارم ايجاد کردم. بچه هايي را که در اين مراسم، همراه من بودند، در قالب گروه کر انتخاب کردم.
در اجراي برنامه هاي ما ساز وجود نداشت، بنابراين گروه کر تشکيل داديم تا با آواز ما، همراهي کنند. نياز به يک ماشين داشتيم، در اختيارمان قرار دادند. حدود يک ماه، برنامه هاي زيادي اجرا کرديم. آن گروه کر، همخوان آواز من شد. من سلو مي خواندم و آن ها همخواني مي کردند. کارهاي زيبايي اجرا شد که فيلم هاي آن موجود است و شايد در اختيار بچه هاي تبليغات سپاه باشد.
نقش کسي که در آن زمان و مکان، کار هنري انجام مي داد، خيلي مهم بود. ما به اين قصد وارد عرصه ي مقاومت و دفاع شديم تا اگر توانستيم روحيه ي رزمندگان را شاد نگه داريم. وقتي هم که براي فلان گروه، برنامه اجرا مي کرديم، طرف با نگاه ستايشگرانه ما را تحسين مي کرد. چون احساس صميميت به او دست داده بود. کسي را که چند وقت قبل در تلويزيون مشغول اجراي برنامه ديده بود، امروز در کنارش نشسته و مشغول ارائه کار هنري است. در اين جا احساس نزديکي و صميميت مي کرديم.
بله، اتفاقات جالب و خوبي هم مي افتاد. من که سعادت نداشتم به درجه رفيع شهادت نائل شوم، چون واقعا سعادت مي خواهد. از عمق وجودم مي گويم. از خداوند سبحان هم خواسته ام که مرگ مرا شهادت قرار دهد. چون مي دانم شهادت يعني چه. به هر حال، به خاطر دارم اول باري که به منطقه ي عملياتي دارخوين رفتم، جايي را تعبيه کردند تا ما برنامه اجرا کنيم. محل اجرا را با طناب از قسمت تماشاچيان جدا کرده بودند. شب نورافکن ها را روشن کردند و مشغول اجراي برنامه شديم. فکر مي کنم فصل پاييز بود. يک مقدار هوا سرد شده بود. پشه هايي ما را از روي پالتو مي گزيدند. به هر حال برنامه ي خوبي ارائه شد. با آن که تجربه داشتم که پس از اتمام برنامه، بچه هاي رزمنده براي اظهار لطف به سمتم هجوم خواهند آورد، ولي با توجه به موقعيت ايجاد شده براي فضاي موسيقي فکر نمي کرديم اين اتفاق آن جا هم بيفتد؛ ولي افتاد. پس از اجراي برنامه بيش از هزار نفر به سمت من حرکت کردند تا مثلا از من تجليل کنند من هم آمدم فرار کنم پايم لاي طناب ها گير کرد و افتادم زمين و بچه ها ريختند روي من. اشهدم را گفتم. ديگر نمي توانستم نفس بکشم، در آن حال گفتم: «خدايا اگر اين شهادت محسوب مي شود که هيچ وگرنه آيا واقعا بايد اين گونه بميرم، آن هم زير دست و پا؟ فرصتي مي خواهم تا بتوانم بيشتر خدمت کنم. » خداوند لطف کرد و من از زير دست و پاي آن ها خلاص شدم، شروع کردم با آن حال به دويدن و جمعيت هم به دنبال من. دنبال سرپناهي مي گشتم که رسيدم به چادرهاي فرماندهي و داخل يکي از آن ها رفتم. جمعيت هم بيرون چادر به خط ايستاده بود و مي گفتند: «بيا بيرون. » حالت جالب و خنده داري که تا پايان عمر فراموش نمي کنم.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در اين موارد نقش مهمي داشت. شخصي به نام «خضرلوزاده» ، که مسئول موسيقي تالار وحدت بود و همين طور سيد کمال جوادي لطف کردند. پيشنهاد ما اين بود که بايد با گروه نوازندگان به جبهه عزيمت کنيم. آن ها قبول کردند و مرحله ي دوم، با ارکستر، به جبهه رفتيم. در اين ارتباط آمدن و نيامدن هر کسي هم آزاد بود. اجباري به حضور افراد در جبهه نبود ولي اکثر آن ها به خاطر علاقه اي که داشتند، آمدند. مهرداد کاظمي، جهانگير زماني، مهدي نيکنام (مسئول گروه کر تالار وحدت) و جلال الدين محمديان از افرادي بودند که در جبهه سرود و آواز مي خواندند.
بعضي وقت ها با ارکستر موسيقي سنتي مي رفتيم، بعضي اوقات هم با ارکستر سمفونيک، از صدابردارها بايد از حاج آقا جعفري و از نوازنده ها از رحيم بقايي، مرحوم ميرداديان، امير بهشتي، منوچهر پناهي نژاد، مجلسي، عزيز و از خوانندگان مرحوم حسين سرشار، اسفنديار قره باغي، رشيد وطن دوست، حسام الدين سراج و مرحوم رضا منفرد ياد کنم.
در آن زمان امکانات کم بود. بارها اين مسئله را به حاج سيد جوادي مي گفتم. نمي دانم چه دست هايي در کار بود که اين مظلوميت رقم خورد. من به ياد حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) مي افتادم که وقتي در محراب مسجد کوفه به شهادت رسيد، مردم مي گفتند: «مگر ايشان نماز هم مي خواند؟» خيلي اصرار مي کردم به آقاي حاج سيد جوادي که اين گروه ارکستر سمفونيک چقدر بتهون، چايکوفسکي، موتزارت و غيره مي زند! بياييد اين کارهايي را که براي انقلاب درست شده، بزنيد. ايشان نه نمي گفتند، ولي امکاناتش را هم نداشتند.
بچه ها را جمع مي کرديم، مي برديم جبهه با ارکستر سمفونيک روي تريلي برنامه اجرا مي کرديم. آقاي جعفري و همکارانش دستگاه اکو مي آوردند و ما روي کفي تريلي برنامه هامان را اجرا مي کرديم.
رفته بوديم منطقه حاج عمران و برنامه اجرا مي کرديم. هواپيماي دشمن شروع کرد به بمباران، ما هم مي خوانديم و قطع نکرديم. عکس ها و تصاوير همه ي اين مطالب به صورت مستند هست. يک گروه نوازنده ، گروه کر و خواننده داشتيم که مجموعه ما ابهتي پيدا مي کرد. صداي توپ و تانک و غرش هواپيما، از يک طرف و صداي ساز و موسيقي و سرود از طرف ديگر. چون گروه ما پنجاه شصت نفر عضو داشت، فرماندهان سعي مي کردند قبل از اجراي برنامه حتما منطقه را ببينيم و بازديدي از آن جا داشته باشيم. تا آن جا که مي شد، همکاري مي کردند، ولي به هر حال جنگ مسائل خاص خودش را داشت. در فاو، حاج عمران، حلبچه، و بسياري از مناطق ديگر، برنامه و کنسرت ترتيب داديم.
خير، ما آثار خودمان را اجرا و برنامه را بين خودمان تقسيم مي کرديم. مثلا پانزده دقيقه به نوبت، من، مهرداد کاظمي و زماني اجرا داشتيم. برنامه ي خوبي بود. مجري مسلطي هم داشت. الحمدلله پس از اجراي هر برنامه چهره ي رزمندگان اسلام را بشاش و شاد مي ديدم. اين براي ما خيلي عالي بود. يعني کارمان اثر خودش را گذاشته بود.
به سهم خود هر آن چه بايد انجام مي دادم انجام دادم. اگر گفتني بود، گفتم. اگر نامه نگاري مي خواسته، نوشتم. اگر اجرا بود، انجام داده ام. بقيه ي مسائل، مربوط به نهادهاي ذي ربط است. در زمان دفاع مقدس، کارهايي ساخته شد که اگر نخواهم بگويم بي نظير، واقعا کم نظير بوده است. «خجسته باد اين پيروزي» ، «آمريکا، آمريکا» کار قره باغي و کارهاي زيباي ديگري که اسامي آن را به خاطر ندارم.
يک کارهايي را شرکت سروش به صورت خيلي کم رنگ انجام داد. اين کارها بايد در ابعاد بسيار گسترده انجام شود تا ذهن جوانان ما را به سمت روشنگري سوق بدهد. نمي دانم علت کم رنگ شدن سرودهاي انقلابي چيست؟ براي ساختن آهنگ هاي اين سرودها از بهترين آهنگ سازان استفاده شد. در مورد رحلت امام «ره» مرحوم حشمت سنجري کار بسيار قشنگي ساخت که ما با عنوان «دريغا» اجرا کرديم. آهنگ سازان اين اثر محمد شکوهي و هادي آزرم بودند. «دريغا» توسط سنجري به هفده دقيقه تبديل شد و چهار شب در کنسرت تالار وحدت اجرا شد. نوازندگي آن هم به عهده ي ارکستر سمفونيک بود. يک کار زيبا و با ابهت بود. دو سال بعد، در همان مراسم رحلت امام طرحي به انجام رسيد که منحصر به فرد بود. براي سه شب در تئاتر شهر کنسرتي ترتيب داديم. ابتدا علي رضا بست دست مشغول نواختن ني بود و آوازي در رثاي حضرت امام خوانده مي شد.
الان هم امکان چنين کارهايي هست. مگر کساني که براي راه پيمايي هاي روز قدس يا بيست و دوم بهمن شرکت مي کنند، همين مردم نيستند؟ ما بايد بسترسازي آن را فراهم کنيم. اين قدر تحت تأثير تبليغات منفي قرار گرفته ايم که امر به ما مشتبه شده است. چشمانمان را بسته ايم و حقايق را نمي بينيم. ما اين همه شهيد و جانباز داده ايم. فرهنگ انقلاب، موسيقي آن و فرهنگ دفاع مقدس ، واقعا مظلوم واقع شده است و دارد تحقير و تخريب مي شود.
مگر يک کنسرت چگونه مورد استقبال قرار مي گيرد؟ ما به تعداد کافي نيروي بسيجي داريم. چه اشکالي دارد در مورد شخصيت هاي بزرگ انقلاب اسلامي کنسرت ترتيب دهيم. در همه ي ابعاد مي توان اين گسترش را انجام داد، در موسيقي، در نمايش، در کتاب، در عکس و در بسياري چيزهاي ديگر. مسئولان ما بايد به فکر باشند. من واقعا تأسف مي خورم که چرا جوان هايي که مي توانيم با فرهنگ سازي و تبليغات خوب، به سمت موسيقي سالم هدايت کنيم ، همه جذب ماهواره شده اند و تحت تأثير آن قرار دارند! آيا اين موسيقي پاپ ماست که براي پول خورد هم ترانه و آهنگ مي سازند؟
دقيقا. ما همه ي امکانات را داريم. تمامي سکان ها را در اختيار گرفته ايم، سکان تلويزيون، راديو، وزارت ارشاد، سازمان ها و نهادهاي فرهنگي هنري بسياري موارد ديگر را، امتحان کنيد. اگر شما از يک آهنگ بدتان هم آمد، با تکرار و پخش مداوم برايتان لذت بخش هم مي شود.
وقتي به چيزي بها داده شود، نتيجه اش مثبت است. با تبليغ و پخش يک آهنگ مي توان جامعه را با آن همراه کرد. در روزنامه اي خواندم در کنسرت فلان خواننده، دختري از هوش رفت. خواننده گفت: «من ديگر نمي خوانم. » صحنه را ترک کرد. روزنامه چنان با آب و تاب اين مطلب را نوشته بود که من خيلي متأسف شدم. اين ها بهايي است که براي چنين موسيقي هايي پرداخت مي شود. جوان ما هم بي تقصير است. تبليغات منفي ، او را به سمت چنين جايگاهي سوق مي دهد. الان من در کلاس تدريس مي توانم نظرم را به شاگرد القا و تحميل کنم، ولي هر آن چه که در توان داشته باشم به او انتقال مي دهم و باقي مسير را هم، به رغم راهنمايي هايي که مي کنم، در اختيار خودش قرار مي دهم.
از اين گفته ها مي خواستم به اين نتيجه برسم که انقلاب و فرهنگ انقلاب ما در مظلوميت خاصي قرار گرفته و روز به روز هم تحليل مي رود. مسئولان فرهنگي بايد همت کنند و اين ارزش ها را دوباره زنده نگه دارند. کارهاي زيادي در زمينه موسيقي جنگ انجام گرفته. ياد و خاطره مرحوم مجتبي ميرزاده را گرامي مي دارم. ايشان واقعا خدمت بزرگي به آهنگ سازي انقلاب کرد. اکثر آهنگ هاي انقلابي از يادگارهاي اوست. «اين بانگ آزادي است» از نمونه ي کارهاي اوست که حدود پنج دقيقه مانده به ساعت 2، قبل از برنامه ي «راه امام، کلام امام» پخش مي شود. ايشان تنظيم اين کار را بر عهده داشتند و نيز اغلب سرودهاي مربوط به شهيد مطهري را تنظيم کردند. «خجسته باد اين پيروزي» مربوط به دفاع مقدس هم تنظيم ايشان است.
نخستين خواننده اي بوده ام که تصويرم پس از انقلاب از تلويزيون پخش شد. اولين آهنگ بعد از انقلاب را در راديو خواندم. به عنوان «خواننده برتر هشت سال دفاع مقدس» انتخاب شدم و دست خط مبارک امام «ره» را، که بر لوحي حک شده بود، از مقام معظم رهبري دريافت کردم. در سال 1374 به عنوان هنرمند شاخص در جامعه ي کارمندي انتخاب شدم. اولين کسي بودم که آوازي همراه با ني استاد محمد موسوي از راديو خواندم. اين برنامه پيش از برنامه ي «محرمان خلوت انس» آقاي آهي پخش شد.
حمل بر خودستايي نباشد، اين يک هنر است، هنرمندي که آواز، سرود، ترانه و تصنيف بخواند. الان اکثر خوانندگان در يک زمينه تخصص دارند و به همان مي پردازند. اگر خواننده اي آواز بخواند، نمي آيد ترانه هم بخواند ؛ هر چند که به لحاظ مالي هم مبلغ قابل توجهي به او پيشنهاد شود. يا کسي که کر مي خواند و ديگري که اپراخوان است، فقط در يک شاخه فعاليت مي کند. حال اين توفيق نصيب بنده شده که در تمامي شاخه هاي کلامي موسيقي فعاليت کنم. حتي مداحي هم مي کنم. با افتخار هم مداحي مي کنم حالا يا در رثاي شهيدان انقلاب و جنگ و يا در رثاي آقا امام حسين (ع). کسر شأن که نيست، افتخار هم هست.
جديدا در برنامه ي تک نوازان، که ساعت يک و نيم تا دو پخش مي شود، چند برنامه در آواز ايراني ضبط کرده ايم که سبک برنامه ي گل هاست.
يادي کنيم از آقايان آهنگران، کويتي پور و ساير عزيزاني که در اين زمينه فعاليت مي کردند. ايشان در آن زمان خيلي زحمت کشيدند. آهنگران را مي ديدم که در کارهايش آهنگ سازي هم مي کند. بارها ديدم شور مي خواند، ولي به شکل جديد و با ملودي خاصي مي خواند. اين اشعار که خوانده مي شود، به خاطر فضاي معنوي اي که ايجاد مي کرد، ورد زبان رزمنده ها مي شد، خيلي تأثيرگذار بود، چون با مسائل اعتقادي و مذهبي ما ايراني ها عجين بود. رزمندگان و همه ي مردم ايران هم، علاقه و ارادت خاصي نسبت به اهل بيت (ع) دارند. اين رمز همه گير شدن سرودها بود و چون با ملودي خاصي هم اجرا مي شد و جديد بود ورد زبان همه ي رزمنده ها قرار مي گرفت. در جبهه ي فاو، ما با هم بوديم. ايشان نوحه خواني مي کرد و من هم بدون ساز آواز و سرود مي خواندم. اين عزيزان هم، نقش ويژه ي خود را در ادبيات و فرهنگ و نوحه و تعزيه و مراثي داشتند که خيلي هم اثرگذار بود. در زمينه ي انقلاب و جنگ، هر کس کاري انجام داده است، هم باقيات صالحات او خواهد و هم، هميشه ماندني و ماندگار.
منبع: برگرفته از ماهنامه سوره، شماره 35
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}